داستان سیزیف را به آلمان بردم ، جای تئاتر در خانواده و جامعه خالی است!

به گزارش مجله سرگرمی، خبرنگاران/بوشهر کارگردان 30 ساله بوشهری می گوید: فکر می کنم علاقه به هنر در من برمی شود به دوران دبستان که به کانون می رفتیم و در آنجا نمایش بازی کردیم، شعر نوشتیم، نقاشی کشیدیم، و در کل همان زندگی را تجربه کردیم که حالا آرزوی رسیدن به آن را دارم؛ یعنی زندگی در هنر و در لایه های نامرئی هستی که جز با خیال نمی توان آنها را مشاهده کرد...

داستان سیزیف را به آلمان بردم ، جای تئاتر در خانواده و جامعه خالی است!

به گزارش خبرنگاران، احسان مظاهری هنرمند جوان بوشهری است که به تازگی نمایش قابل تامل سیزیف و سمفونی 9م را نویسندگی و کارگردانی نموده است. او متولد 1368 و دارای فوق لیسانس فلسفه از دانشگاه شهید بهشتی تهران است. البته در سال 94 نیز به مدت یک سال در دانشگاه سوره تهران در مقطع کارشناسی ارشد تئاتر مشغول به تحصیل بوده که به دلیل مسائل شخصی مجبور به انصراف می شود.

این هنرمند جوان فعالیت هنری اش را از سال 90 و زمان دانشجویی در دوره کارشناسی در انجمن سینمای جوانان تبریز آغاز نموده است، و با اتمام دوره لیسانس به برازجان برمی شود و ادامه دوره فیلمسازی را در انجمن سینمای جوانان برازجان می گذراند.

مظاهری در خصوص آن دوران به خبرنگاران می گوید: بعد از آن چند فیلم کوتاه ساختم که مهمترین آن بازی بود که آقای فخری و مرحوم عباس زاده در آن ایفای نقش کردند. این فیلم به جشنواره بین المللی فیلم کوتاه تهران راه یافت و بعد از ساخت چند فیلم کوتاه اولین تئاترم به نام آشپزخانه را در سال 96 کار کردم و بعد از آن حالا در سال 98 نمایش جدی تر سیزیف و سمفونی نهم را نوشتم و کارگردانی کردم. این نمایش در واقع دغدغه های شخصی خود من بود، چون معلم فلسفه هستم و وقتی در کلاس می بینم دانش آموزان هیچ علاقه ای به سیستم آموزشی نشان نمی دهند، دچار همان پوچی می شوم که دامن سیزیف را هم گرفته بود. در ادامه پرسش و پاسخ های خبرنگاران با این هنرمند جوان را -به بهانه اجرای عمومی آخرین کار او که اخیرا در برازجان به روی صحنه رفت- می خوانید.

داستان تئاتر سیزیف و سمفونی 9م چه بوده و از کجا آمده است؟ و برای نوشتن این متن چقدر دغدغه داشتید؟

سیزیف و سمفونی 9م از زندگی، شغل و دغدغه خودم به وجود آمده و داستان معلمی است که فکر می نماید سرنوشتش شبیه به سرنوشت سیزیف رقم خورده. همان طور که می دانید سیزیف یک شخصیت اسطوره ای یونان است که خدایان او را محکوم می نمایند هر روز یک سنگ بزرگ را از کوه بالا ببرد و آن سنگ دوباره می افتد پایین و این روزانه تکرار می شود و سیزیف مجبور است این کار را روزی هزار بار انجام دهد. خود سیزیف می گوید که من از سنگینی این سنگ و زخم هایی که روی دستم می گذارد ناراحت نیستم، از زخمی که بر روی قلب و روحم می گذارد ناراحت می شوم که هر روز باید کاری تکراری و پوچ را انجام دهم و در زندگی دچار پوچی و سردرگمی شده ام. این اتفاق برای معلم قصه ما هم می افتد و دانش آموزهایی که در ذهنش او را اذیت می نمایند باعث می شوند احساس پوچی کند و تصمیم به خودکشی بگیرد و این در حالی است که دانش آموزان همچنان در ذهنش هستند و او را اذیت می نمایند و در نهایت معلم هم از دستشان سکته می نماید...

فکر می کنید چقدر توانسته اید در اجرای تئاتر سیزیف و سمفونی نهم پیروز عمل کنید و چه نمره ای به خود می دهید؟

من فکر می کنم در هر تئاتر یا کار هنری اساساً وقتی تمرین زیاد می شود، کم کم ما فراموش می کنیم چه نقاط ضعف و قوتی داریم و شاید خودمان نتوانیم به کارمان نمره دهیم به همین خاطر مخاطبان بهترین کسانی هستند که می توانند نمره دهند. سازنده یک کار شاید نتواند داور خوبی برای کارش باشد و اگر بخواهم صادقانه بگویم، نمی دانم کار خوب بوده است یا نه؛ اما با توجه به واکنش های تماشاچیان فکر می کنم نمره قابل قبولی از این تئاتر گرفته باشیم.

چطور به ایده تئاتر سیزیف و سمفونی نهم رسیدید؟

چون شغلم معلمی است دغدغه عمیقی برایم به وجود آمده بود که چرا دانش آموزان خیلی از معلم ها خوششان نمی آید و به درس معلم توجهی ندارند. این چیزی بود که خودم در دوران دانش آموزی تجربه کردم. از مدرسه چندان دل خوشی نداشتم و مدرسه های ایران هم که شبیه اروپا نیست و کلاس هم جایی است که دانش آموزان را به مدت یک ساعت و نیم در آن می فرستند تا دانش آموزان را مثل زندانیانی کوچک نگه داریم و بعد به معلم بعدی تحویل دهیم. به همین خاطر تصمیم گرفتم این کار را به صورت هنری ارائه دهم و سپس نمایشنامه سیزیف را نوشتم و چون این داستان را به آلمان بردم، فکر کردم با سمفونی نهم مطابقت دارد و می توان این قطعه موسیقی را هم وارد کار نموده و به جذابیت آن بیفزاییم.

فکر می کنید جای خالی تئاتر در خانواده حس می شود و اصلا تئاتر چقدر برای یک جامعه لازم است؟

وقتی سؤالی را درباره تئاتر از کسی که همین حرفه را کار می نماید می پرسید، قطعاً واکنش خوبی نسبت به آن نشان می دهد و معتقد است که جای تئاتر هم در خانواده و هم در جامعه خالی است. خدا را شکر تعداد تماشاچی هایی که برای نمایش ما آمدند خوب بود اما می توانست بیشتر از این باشد و این نشان می دهد که مردم چقدر از نمایش جدا هستند. اما در خصوص سینما، تلویزیون راه ارتباطی مردم با سینما است و آن ها را با سینما پیوند می دهد اما برای تئاتر راه ارتباطی و پیوندی جز تبلیغات نیست؛ حتی چند نفر از بازیگران ما هنوز تئاتری ندیده اند و با این همه اولین تئاترشان را بازی نموده اند. کلان شهرها به کنار اما در شهرستان های کوچک و دور افتاده این ارتباط بسیار کم است، شاید علاقه زیادی نسبت به نمایش در مردم وجود داشته باشد اما این ارتباط که آنها بتوانند برای اولین بار تئاتر را ببینند و بشناسند، وجود ندارد.

چرا در این چند سال ارتباط بین مردم و تئاتر ضعیف شده است؟ به خاطر مسائل مالی مردم است و یا علاقه ها کمتر شده؟

قطعاً شرایط مالی خیلی تأثیر دارد؛ اولاً که هزینه بلیط مطرح است و بلیط تئاتر از سینما گران تر است اما دلیل مالی عمیق تر آن شاید این باشد که کسی که پول خرید مایحتاج معمول را ندارد اصلاً چطور می تواند به تئاتر فکر نموده و از آن لذت ببرد؟ بلیط تئاتر به کنار، دغدغه های مسائل مالی و معیشتی آن روحیه در تماشاچی ایجاد نمی نماید که بتوانند به سمت نوازش روحشان گام بردارند.

برخی از کارگردانها دوست دارند یکسری اجراها را فقط برای عموم داشته باشند یعنی به فکر جشنواره نیستند و می گویند ما دوست داریم کاری انجام دهیم که مخاطب پسند باشد. چقدر با این نظر موافق هستید یا خودتان مایل به انجام این کار بوده یا به فکر جشنواره هستید؟

من صرفا برای اجرای عموم این کار را ساخته ام و در حال حاضر هم ممکن است به جشنواره فکر کنم در واقع تمام علاقه من هم همان اجرا برای عموم است. به جشنواره علاقه چندانی ندارم چون شرایط کاری در این صورت متفاوت می شود و من بیشتر تمرین ها را می پسندم تا خود اجرا را. در این سه چهار ماه ما با لذت برای اجرا تمرین کردیم اما اگر کار برای جشنواره باشد، استرس وارد کار می شود و نمی توان آن لذتی که انتظار می رود را از اجرا به دست آورد.

چرا در این تئاتر از بازیگرانی که قبلاً با شما کار نموده اند استفاده ننموده و در عوض بازیگران جدیدی را برای این نمایش پرورش داده اید؟ آیا دلیل خاصی دارد؟

چند نفر از بازیگران قبلی ما از برازجان رفته اند و برخی های دیگر هم متناسب با کاراکترهایی که مد نظر داشتم نبودند. ما به سه نفر از افرادی که در برازجان به عنوان بازیگر شناخته می شوند پیشنهاد کار دادیم که شرایط همکاری نداشتند و ما مجبور شدیم از افرادی که اولین تجربه شان است استفاده کنیم؛ بنابراین از دانش آموزان خودم در این کار استفاده کردم و چون نقش نوجوانان را می خواستند بازی نمایند، کار برایشان ساده تر بود و بهتر می توانستم با آنها کار کنم. اما جز آنها بازیگران دیگری هم داریم که قبلاً تجربه کار در گروه خودم را داشته اند.

شما مسائل و سختی هایی در راستا اجرا دارید؛ کمی از این مسائل بگویید؟ (مسائلی با بازیگر یا عوامل اجرا)

چون کار ما یک کار پر پرسوناژ (پر بازیگر) بود، مسائل اصلی شاید به درون گروه بازمی شود اما نه به گونه ای که بازیگرها با هم مشکل داشته باشند. به هر حال مسائل معمولی است که پیش می آید و ما هم انتظارش را داشتیم اما وقفه هایی که در تئاتر می افتد، آن حس ادامه دادن را از انسان می گیرد و او را کمی دلسرد می نماید. اما چیزی که بیرون از گروه است و من مایلم مرتفع شود، رابطه ای است که بین دست اندرکاران بیرونی یک نمایش وجود دارد؛ مثلاً اداره ارشاد که با ما خوب همکاری می نماید اما برخی مواقع می توانند کار را در این وضعیتی که ما داریم بهتر پیش ببرد؛ در بحث دریافت مجوز کمی اذیت شدیم به طوری که مجوز را همان روز اجرا فرستادند. چنین چیزهایی وقتی در ذهن جمع می شود، دیگر نمی توان آنطور که باید به جنبه هنری و خلاقیت کار فکر کرد.

مسلماً بعد از هر اجرا یک سری نقدهای مثبت و منفی مطرح می شود. در اجراهایی که داشته اید چقدر کارتان مورد نقد قرار داده شده و چقدر این نقدها را قبول داشتید؟

تقریباً می توانم بگویم تمام نقدها را قبول داشتم و البته بیشتر افراد کار را دوست داشتند اما کسانی هم که از جزئیاتی در کار ایراد گرفتند احساس می کنم نقدشان وارد بوده و صرفاً هم مواردی نبوده که ما از قبل به آنها فکر ننموده باشیم اما شرایط طوری پیش رفت (کوچکی سالن و...) که ما به اجبار ناچار به انجام برخی کارها شدیم اما در نهایت تمام تلاشمان را به کار بستیم تا کار آنطور که دوست داریم انجام شود و این ماحصل تمام شرایط و محدودیت هایی بود که در شهر برازجان وجود دارد که بالاخره ما آن را به انتها رساندیم.

و حرف آخر؟

امیدوارم که مردم با تئاتر آشتی نمایند و بیایند تئاتر خودشان و چیزی که برای آنها ساخته شده است را ببینند.

کالارنا: کالارنا: مقایسه و نقد کالاهای دیجیتالی

turkeyro.ir: ترکیه: سفر به سرزمین زیبایی ها، استانبول، آنتالیا، آنکارا، کوش آداسی

منبع: خبرگزاری ایسنا
انتشار: 4 آبان 1400 بروزرسانی: 4 آبان 1400 گردآورنده: kurdeblog.ir شناسه مطلب: 63605

به "داستان سیزیف را به آلمان بردم ، جای تئاتر در خانواده و جامعه خالی است!" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "داستان سیزیف را به آلمان بردم ، جای تئاتر در خانواده و جامعه خالی است!"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید